سه سوال مهم جهت کمک به یک تیم به منظور حل مسائل و چالشها
عنوان مقاله (انگلیسی):
Three Questions to Help Your Team Solve Problems
عنوان مقاله (فارسی):
سه سوال مهم جهت کمک به یک تیم به منظور حل مسائل و چالشها
نویسنده مقاله:
“Darrell K. Rigby”
این نویسنده یکی از شرکای دفتر Boston شرکت مشاوره مدیریت Bain & Company است. او رهبری و هدایت بخش نوآوری شرکت مذکور را برعهده دارد. او نویسنده کتاب “Winning in Turbulence” و نویسنده همکار در کتاب “Doing Agile Right: Transformation Without Chaos (Harvard Business Review Press, 2020)” میباشد.
مترجم مقاله: نويسنده افتخاری کالج صنايعشو
«محمد علیمرادی: دانشجوی دکتری مدیریت صنعتی، دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه علامه طباطبائی- فارغ التحصیل مهندسی صنایع دانشگاه امیرکبیر تهران- متخصص حوزه برنامه ریزی و کنترل پروژه در صنعت نفت، گاز و پتروشیمی»
تاریخ انتشار مقاله:
“August 13, 2021”
«22 مردادماه سال 1400»
مرجع/منبع:
مجله علمی و کاربردی معروف و پرطرفدار «Harvard Business Review (HBR)» به آدرس ذیل:
https://hbr.org/2021/08/3-questions-to-help-your-team-solve-problems
تصویر منتشر شده مربوط به مقاله:
خلاصه مقاله
زمانی که یک تیم با مشکل و چالشی روبرو میشود، در حقیقت آزمونی برای سرپرست و رئیس تیم است که پاسخهایی برای حل آن چالش ارائه نماید. رویکرد بهتر در اینگونه موارد پرسیدن سوالاتی است که منجر به یافتن پاسخ توسط خود تیم گردد. در این مقاله سه سوال پیشنهاد میشود:
- چه چیزی را توصیه میکنید؟
- چگونه میتوانیم آن را مورد آزمون و آزمایش قرار دهیم؟
- از من چه چیزی میخواهید؟
متن مقاله
افرادی که با من کار میکنند زمانی که با مشکل یا مساله مبهم و گیج کنندهای رو به رو میشوند، اغلب از من راهنمایی میخواهند. آنها کاملا سردرگم شده و انتظار پاسخ از سوی من را دارند. اولین واکنش من این است که بنشینم و شروع به بازگو کردن یکی دو داستان تأثیرگذار مشابه نمایم و سپس به آنها بگویم که چکار کنند.
این رویکرد اگر چه بسیار رضایت بخش است، اما به ندرت جوابگوست.
اولاً، ممکن است مشکل را به درستی حل نکنم. من بینش و دید کسانی که در مواجهه مستقیم با آن مساله هستند را ندارم، بنابراین در نهایت با تکیه بر تجارب و گذشتهای که در ذهن دارم، آنچه را که فکر میکنم مشابه است را مطرح مینمایم. ثانیاً، اگرچه افراد آن تیم ظاهراً با پاسخ من خلاص میشوند، اما احتمالاً به طور کامل خود را متعهد به انجام آن نمیدانند. به هر حال، این ایده و راهکار آنها نیست، لذا اگر به نتیجه نرسد، به راحتی رئیس و سرپرست گروه را سرزنش کرده و میگویند: «ما از اول میدانستیم که این راهکار جواب نخواهد داد».
هنگامی که راهکاری شکست میخورد، متهم کردن دیگران آغاز میشود. توصیه من درست بوده است! من همچنان خودم را متقاعد میکنم، لذا از نظر من مشکل باید در اجرای راهکار توسط آنها باشد. به همین خاطر دفعه بعدی من حتی بیشتر حساس خواهم شد تا اطمینان حاصل کنم که آنها دوباره بهم نمیریزند و دچار خطا در انجام نمیشوند. به همین خاطر ناخواسته به زودی ما در یک لوپ نابودی افزایش Micromanagement (سبکی مدیریتی که در آن مدیر انجام همه امور را به شدّت تحت کنترل و نظارت خود قرار میدهد) قرار خواهیم گرفت. من دوست دارم آنها موفق شوند، اما فکر میکنم قادر به انجام این کار به تنهایی نیستند. در حقیقت من برای ایفای نقشهایی که آنان باید خود انجامش دهند، وارد عمل میشوم و اینکار اعتماد به نفس تیم را تضعیف نموده و فرصت را برای توسعه مهارتهایی که به عنوان رهبران آینده به آنها نیاز دارند، از بین خواهد برد.
این رویکرد سبقهای طولانی دارد. فردریک وینسلو تیلور، یکی از نخستین مشاوران مدیریت و شخصی که ایدهها و تئوریهایش بسیار تأثیرگذار بوده است، به مدیران آموزش داد که بر کارکنان نظارت دقیق داشته باشند و هشدار داد که بر اساس برآوردهای وی، کارگران عمداً سعی میکنند بیش از یک سوم تا نیمی از کار مناسب روزانه را انجام ندهند، در حالی که وانمود میکنند همیشه مشغول به کار هستند. به گفته وی، مدیران باید فکر کنند و به دیگران بگویند که چه کار کنند، زیرا کارگران آنقدر باهوش نیستند که خودشان را مدیریت کنند. تیلور در تک نگارهی خود در سال 1911 با عنوان «اصول مدیریت علمی» نیز بر این موضوع تأکید نموده است که کارگری که کارهای روتینی انجام میدهد قادر به درک علم درست انجام آن کار نخواهد بود.
امروزه چنین تئوریهایی کاملا اشتباه به نظر میرسند. تقریبا 33 درصد از جمعیت 25 سال و بالاتر ایالات متحده حداقل دارای مدرک کارشناسی هستند. نسلهای جوان به طور فزایندهای از دادهها و فناوریها برخوردار و آگاهند و 30 درصد از نیروی کار ایالات متحده بخشی از طبقه خلاق محسوب میشوند، سریعترین گروه در حال توسعه در اقتصادهای توسعه یافته، و گروهی که تحقیقات نشان دادهاند کمتر از پول الهام گرفته و بیشتر از انگیزههایی درونی و ذاتی مانند توانایی انتخاب استفاده میکنند.
جای تعجب نیست که رویکرد تیلور در سالهای اخیر عملاً جای خود را به درک متفاوتی از رهبری داده است. ساتیا نادلا، در اولین مصاحبه خود پس از مدیرعاملی مایکروسافت به نیویورک تایمز گفت: «شاید اولین کاری که رهبران میبایست انجام دهند این است که اعتماد افرادی که رهبری آنها را برعهده دارند، تقویت نمایند». سه سال بعد، در کتاب خود یعنی Hit Refresh، او این موضوع را با قدرت بیشتری تأکید نمود: «من فهمیدم که کار اصلی من این است که فرهنگمان را طوری سازماندهی کنم که صد هزار ذهن الهام گرفته- کارمندان مایکروسافت- بتوانند آینده ما را بهتر شکل دهند».
با مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر در مورد شیوههای چابک کار، به این نتیجه رسیدم که در مواجهه با یک چالش/مساله به جای پاسخ دادن به هم تیمیهای خود، اگر سه سوال مطرح شود، قطعا آنها از خدمات بهتری برخوردار خواهند شد.
جهت مطالعه مقاله نقش مدیریت منابع انسانی (HRM) در کسب و کار کلیک کنید.
شما چه چیزی را توصیه میکنید؟
پرسیدن این سوال ممکن است برای لحظهای همکاران شما را متزلزل کند، اما وقتی غافلگیری از بین رفت، آنها خواهند آموخت که به هر بحثی با یک فرضیه از پیش مشخص وارد شوند. اگر آنها توصیهای را آماده نکرده باشند، ممکن است برای مدتی طوفان فکری داشته باشیم، امّا قطعاً این موضوع را به وقت دیگری موکول مینمایم و از آنها میخواهم که تنها در صورت داشتن توصیه مناسب، به بحث بازگردند. هرگز رهایشان نخواهم کرد، پیش از اینکه به آنها بگویم: «من به شما اعتماد دارم. شما بیشتر از من در جریان این موضوع و مسأله هستید و بهتر میدانید که چگونه از این موقعیت و مشکل میتوان نجات یافت».
من معتقدم 75 درصد از ایدههای کاربردی و موثر برای نوآوری از کارگرانی که در مواجهه بسیار نزدیک با مشتریان و عملیات هستند، حاصل میشود. این گروه مسائل مشتریان، واقعیتهای عملیاتی، فرصتهای فناوری و سایر چالشها را بسیار بهتر از سایرین درک میکنند.
چطور میتوانیم آن را مورد آزمون و تست قرار دهیم؟
توصیه جذابی ارائه شده است. ما چیزی داریم که میتواند هیجان انگیز باشد به هر حال بایستی ببینیم چگونه میتوان آن را در بوته آزمایش قرار داد؟ یک رویکرد مبتنی بر آزمون/تست به رهبر اجازه میدهد تا ایده تیم را در شرایطی با ریسک و هزینه پایینتر به کار گیرد. حتی اگر به رویکردی مشکوک باشم، به جای آن که جدل کنم و یا در بحثهای تئوریک شرکت کنم، تیم را وادار مینمایم تا نمونه اولیهای بسازد و ببیند آیا رویکرد توصیه شده درست است یا خیر. گاهی خودم نیز از نتایج حاصله متعجب میشوم.
متخصصان و دانشمندان علوم رفتاری مانند دانیل کانمن و دن آریلی به من آموختند که از آزمونها و آزمایشهای خلاقانه و واقعی استفاده کنم تا بدانم مشتریان واقعا چه کاری انجام میدهند به جای آن که بر محاسبات منطقی کارهایی که باید انجام دهند، تکیه کنم. سیستمهای تجاری بغرنج نیستند، همچون ساعتی که میتوانید جدا کنید، تعمیرش نمایید و دوباره کنار هم قرار دهید. هرچند که پیچیدگیهایی دارند که سبب میشود ایدههایی که درست به نظر میآیند، همیشه آن طور که انتظار میروند در دنیای واقعی اجرا نشوند. آزمایش و تست، شگفتیهای مفیدی را ارائه میدهد و با تلاش سنجیده در آن بهتر و بهتر میشویم.
از من چه چیزی میخواهید؟
من به هر تیمی این موضوع را یادآور میشوم که فکر کنید که با چه موانعی روبرو خواهید شد. سپس به من بگویید که چه کاری میتوانم انجام دهم تا به شما در رفع آنها کمک نمایم. آیا به منابع نیاز دارید؟ پول؟ محیط آزمایش؟ دسترسی به همتیمیهایی با مهارتهای خاص؟ این کار بخش درستی از بار را بر دوش من قرار میدهد و مطمئن میشوم که به جای بازرسی و ایجاد مانع، برای تسهیل و تسریع در کار آنها تلاش خواهم نمود.
هنگامی که افرادی که ایدههای خوب دارند اجازه مشارکت در تصمیمات و کارها را نداشته باشند، اشتیاق خود را از دست داده و به نحوی از کار و مشارکت در آن خارج میشوند. نظرسنجیها نشان میدهد که عموما تنها 15 درصد از کارکنان احساس مشارکت و اشتغال واقعی در کار خود را دارند. پروفسور عمار بیده در دانشگاه تافتز دریافت که بیش از 70 درصد از استارتاپهای موفق توسط افرادی راهاندازی میشوند که ایده خود را در کارفرمای و کار قبلی داشتهاند.
به جای یافتن راهی برای استفاده از ایدههای خوب و جذاب، شرکتها بعدها مجبور میشوند میلیونها دلار برای خرید و مالکیت این استارتاپها پرداخت نمایند. تحقیقات انجام شده توسط شرکت من، یعنی Bain & Company (شرکت مشاوره مدیریت)، نشان داده است که شرکتهایی که زمان، استعداد و انرژی افراد را آزاد و رها میکنند، کارمندان را ترغیب مینمایند که مشارکت موثری داشته و 40 درصد بهرهوری بیشتر از خود بروز دهند.
اما متأسفانه نحوه رفتار مدیران با کارکنان خود به گونهای که تشریح شد، نیست. آمارهای نگران کننده گویای این امر است که امروزه بسیاری از افراد اعتقادی به وجود کار هدفمند ندارند. اکثریت (56 درصد) از بزرگسالان در سراسر جهان معتقدند که نظام سرمایهداری بیشتر از آنکه منفعت داشته باشد مضر است. بیش از 60 درصد از کارکنان آمریکایی خود را فرسوده توصیف میکنند. در جنبشی که برخی از اقتصاددانان آن را «استعفای بزرگ» مینامند، بیش از نیمی از کارگران آمریکایی به دنبال تغییر شغلند. برای آنها، پاندمی کووید-19 زنگ خطری برای بیداری بوده است تا بر اساس بینش و تفکر خود زندگی کنند، چرا که زندگی کوتاهتر از آن است که بخواهند عمر خود را در مشاغل نامناسب به هدر دهند.
رهبران میتوانند با ایجاد محیط کاری که در آن کارکنان تشویق به نوآوری و اِعمال علاقههای خلاقانه خود شوند، در کوتاه مدت هم شرکت خود را بهبود بخشند و هم به بازاندیشی در مورد قراردادهای کاری میان کارفرما و کارمند کمک کنند. آنها میتوانند به خوب نمودن مشاغل بد کمک کرده و این کارهای بزرگ تنها با مطرح نمودن 3 سوال ساده آغاز میشود.
برای مشاهده لینک دانلود لطفا وارد حساب کاربری خود شوید!
وارد شویدپسورد فایل : ندارد گزارش خرابی لینک
از جمله خدمات تخصصی کالج صنایعشو خدمات مشاوره و کوچینگ تخصصی شغلی و کوچینگ کسب و کار و کارآفرینی و کوچینگ دانشجویی و مشاوره های تحصیلی و برگزاری دوره های رایگان و نیمه رایگان و تبلیغاته
دیدگاهتان را بنویسید